شعری از این کتاب:
دلم گرفته؛ کجا گیر کردهاست بهار؟
هنوز منتظرم؛ دیر کردهاست بهار
نسیم، خواب زمستانیِ درختان را
برای باغچه تعبیر کردهاست: «بهار»
و خوشخیالتر از آن نسیم ، پنجرهایست
که باغ را همه تصویرکردهاست «بهار»
چقدر یخ زده! نشناختم!، در این یکسال
چگونه اینهمه تغییر کردهاست بهار؟
***
سفید کرده غمی رنگدانههایت را
جوانههای تو را پیر کردهاست، بهار!
تویی بهار؟! بگو کِی صدای زنجره را
درون حنجره زنجیر کردهاست بهار؟
بهار؟ نه! نه! بگذار تا خیال کنم
که قهر کرده، که تأخیر کردهاست بهار
گرفته پیرهنش را کدام شاخهی خشک؟
دلم گرفته کجا گیر کردهاست بهار؟