شعری از این کتاب:
وه چه دریاست در تکلم تو
از لبت بوی رود میآید
هر چه آبیست در تصور من
در صدایت فرود میآید
واژههایت تفرج از شادی
به زبان زبور میرقصی
رنگ چشمت چه گرم و داوودیست
از نگاهت ودود میآید
فهم پیراهن از جوانی تو
فهم قو در گمان چایکوفسکی
اینهمه باخ از کجا جاریست
از کجا این سرود میآید؟
در خیابان نگاه هر عابر
پرسشی هست رو به زیباییت
تو میآیی و باز پشت سرت
آن سؤال حسود میآید!
آسمانها به سمت تو پهن و
ارتفاع از تو شکل میگیرد
قلهای و دلم به دامن تو
به هوای صعود میآید
دستهایت مسیر پرسهی من
پلکهایم مجاور رویات
میدوم با تو هر تنفس و شعر
با تو هر صبح زود میآید