شعری از این کتاب:
بهار فصل قشنگیست گریه تعطیل است
چه شایعات قشنگی میان فامیل است
لباس دختر همسایه کهنه مانده هنوز
مگر نه اینکه خدا گفته سال تحویل است؟
_چرا صدای سکوت مرا نمی شنوید
گمان بد نکنم جای قلب قندیل است
و عصر عصر مدرنیته، عصر تنهایی
زمین به دور خودش گیج و مست و پاتیل است
دوباره پنجهی شعری جرقه میکارد
که باز آینه لبریز زخم این ایل است
کدام ایل! همان ایل معصیت بر دوش
که در معاملهی آفتاب و زنبیل است
گلوی باغچه دارد دوباره میگیرد
بهار فصل قشنگیست، گریه تعطیل است