شعری از این مجموعه:
ممنون که آمدی و جهان رنگ و بو گرفت
رنج از غم زنانگیات، آبرو گرفت
ممنون که چشمه بودی و در التهاب دشت
هرکس رسید در خنکایت وضو گرفت
باریدی و دو رود تو جاری شد و زمین
از رودهای موسمیات آرزو گرفت
ای پونهزار زیسته در من! که زرد کوه
از عطر صورتیِ ملیحِ تو بو گرفت؛
در عمق برکههای نگاهم چکیدی و
جغرافیای بالش پر بوی قو گرفت
ماهی بلند بودی و از بسترم تو را
شاید پلنگ زخمی روی پتو گرفت
این زن چهل چکاوک و دو، سار غصه را
آنقدر پر نداد که بغضِ گلو گرفت
این زن منم! زنی که چنان گُر گرفت تا
آتش به جان مزرعهی رو به رو گرفت