شعری از این کتاب:
فکر میکردی که او روزی رهایت میکند؟
تا بدین حالت به عالم بیبهایت میکند؟
فکر میکردی که تنها ثروتِ دلخواه تو
بهر یک دیدار تا این حد گدایت میکند؟
همچو دیگر مدّعیها بیتفاوت بود و رفت
آن که گفتی عاقبت خود را فدایت میکند
حال و احوالت فقط این وهم را کم داشت که
یک نفر در خواب و بیداری صدایت میکند
یک نفر هر صبح و ظهر و عصر و مغرب هر عشاء
با دو چشمِ خیس و طوفانی دُعایت میکند
جرمِ زیباییست عاشق بودن امّا عاقبت
جان به غم باید که بسپاری، جزایت میکند