معرفی کوتاه:
«دورنا» که همان درنا به لهجهای محلیست نام کتابیست شامل اشعار مصطفی هاشمی اهری که تمام اشعار آن در قالب غزل شروده شده است. شاعر بیشتر اشعار خود را در فرم غزل رایج روزگار خود سروده اما تلاشهای او برای نوآوری و ایجاد خلاقیت در مضمون و فضای شعر، کاملاً مشهود است. او برای فرار از کلیشهها تلاش قابل توجهی داشته و با خوانش اشعار او کمتر یاد اشعار همروزگاراران شاعر میافتیم. مشکلی که در این روزگار، در شعر بسیاری از غزلسرایان میبینیم. او در 53 غزل خود فضاهای متفاوتی را تجربه کرده و از عشق و مسائل اجتماعی و انسانی سخن گفته است. در ابتدای هر شعر هم چند خط به صورت سپید یا مقدمه آورده شده است که ورود مناسبتری به شعر را امکانپذیر میکند.
این کتاب شامل 53 غزل است که در 106 صفحه توسط نشر ایهام به چاپ رسیده است.
با هم غزلی از این کتاب را میخوانیم:
هی لب زدم که راز درون آورم به لب
لابد نخواست آینه خون آورم به لب
طوفانِ در گلو نفسم را گره زدهست
ضجه زدم که زهر توتون آورم به لب
دستم کجاست، نیست که با کوه روحکُش
از تیشهی شکسته جنون آورم به لب
گلسنگ پیچخوردهی دنیای دیگرم
باید بکوشم و حلزون آورم به لب
میافتم از صلابتِ برجِ زمان شبی،
اما مباد رنج قرون آورم به لب
جنگی میان اهل زبان و زمان شدهست
امشب نشستهام که قشون آورم به لب