جاشو به کسی میگویند که در کشتی زیر نظر ناخدا کار میکند. انتخاب این اسم برای کتاب شعری که شاعرش در جنوب کشور زیست میکند نشاندهندهی این است که شاعر تلاش داشته تا زیست شخصی خود را در بیشتر اشعار خود به مخاطب عرضه کند. او در این کتاب علاوه بر غزلهایی در مورد جزیره و ساحل و اسکله که از عناصر زندگی در جزیره هستند، سعی کرده تا به مسائل عاشقانه، اجتماعی و آئینی در شعرهای دیگرش بپردازد. این کتاب شامل ۴۵ شعر کلاسیک است که در ۹۲ صفحه توسط انتشارات ایهام به چاپ رسیده است.
با هم غزلی از این کتاب میخوانیم:
تنها گذاشتی و به فردا سپردیام
این رسم عشق نیست که با خود نبردیام
آن شب صدا نبود، سکوتی پر از دریغ
ای کاش دیرتر به خدا میسپردیام
باران اشک و آینهی چشمهای من
بغضی شدم که با کمک اشک خوردی ام
شب تا سپیده رفته و بیدار ماندمت
وقتی ستاره وار تو هم میشمردیام
فرصت نبود تا به بغل میگرفتمت
یا اینکه عاشقانه به خود میفشردیام
نبض زمان موافق با من نمیزند
وقتی تو نیز رفتی و از یاد بردیام