معرفی کوتاه:
«جادهی گرگها» عنوان کتاب اشعار و داستانهای کوتاه احمد میرقیصری است. مولف در این کتاب در دو بخش شعر و داستان به دیدار مخاطب میرود. در بخش شعر، شاعر اصراری بر یک قالب و سبک خاص ندارد. در شعر موزون، غزل و مثنوی و رباعی و چارپاره و فرمهای دیگر را امتحان کرده و در شعر آزاد هم شعر نیمایی و سپید برایش تفاوتی ندارد. برای شاعر این کتاب، نفس شعر نوشتن مهم است و به همین خاطر خود را در هیچ قالب خاصی نگنجانیده است که این مسئله نکات مثبت و منفی خود را دارد. در بخش دوم نیز چند داستان کوتاه در کتاب گنجانده شده است. نویسنده تلاش دارد تا فرمها و فضاهای جدید شعر و داستان را تجربه کند و از کلیشه فاصله بگیرد.
این کتاب در 90 صفحه توسط نشر ایهام به چاپ رسیده است.
با هم بخشی از یک شعر از این کتاب میخوانیم:
گفتی که از افتادنِ یک برگ میترسی
آیا عزیزم این همه از مرگ میترسی؟
یا زیرِ پای چرخهای تانک میمیریم
یا روی دستِ باجههای بانک میمیریم
هم باز غمگین؛ هم دوباره شاد خواهی بود
یا در قفس زنجیر؛ یا آزاد خواهی بود
فرقی ندارد آخرِ دنیا کجا باشد
وقتی بنا شد دستمان از هم جدا باشد
از خانه بیرون رفتن و تا خانه برگشتن
یا از میان دوستان؛ بیگانه برگشتن
من، اینچنینم بی تو حیرانم؛ هراسانم
حتی از اینکه زنده میمانم پشیمانم
باید تو را در هر خیابان فکر میکردم
در کوچههایِ خیس باران فکر میکردم
شاید برایم یک جوابِ ساده کافی بود
وقتی که با خود؛ من؛ هزاران فکر میکردم
پاسخ درونِ چشمهایت روبهرویم بود
من سخت میدیدم؛ چه آسان فکر میکردم
میشد در آن، هم بغض را هم خنده را فهمید
در چشمهایت میشود آینده را فهمید...
تعداد صفحات: 90
قطع رقعی
جلد شومیز