"بنویسید هوا بارانیست" رمانی جذاب و خواندنی از امیرمحمدعسگری است. روایتی عاشقانه با فراز و نشیبهای بسیار، همراه با زبانی نزدیک به مخاطب و گاها شاعرانه که از هر جهت، مخاطب را علاقهمند میکند به ادامه دادن داستان. معشوقهای تنها در میان چند عاشق. همراه با اضطرابها و شادیها و دلهرههای متعدد. در پایان، چه کسی قربانی عشق خواهد شد؟
این رمان جذاب در ۱۸۳ صفحه و در ۱۹ فصل توسط انتشارات ایهام به بازار کتاب عرضه شده است.
با هم بخشی از این رمان را میخوانیم:
لب یه رودخونه نشستی، فارغ از همه چیز دنیا و یه لیوان چای داغ دستته. هوا یه نمه سرده ولی ژاکت بافتت نمیذاره سرما رو احساس کنی. مه همه جا رو گرفته. درست مثل الان. همه چیزت خوبه ولی تنهایی. تنها چیزی هم که اذیتت میکنه همینه... تنهایی. یه کام از سیگارت میگیری و پشتبندش یه قُلُپ چای داغ میخوری. دنیا داره بهت لبخند میزنه و تو هم بهش لبخند میزنی. یه آن به خوت میای میبینی اون طرف رودخونه یکی داره نگاهت میکنه. یکی شبیه تموم خوابهای خوبی که دیدی. یکی که خودش یه دنیاست و کالبد آدمیزاد خیلی کمه واسهش. همینجوری بهش زل میزنی و دلتو میدی دستش. بیشتر میخواد... حق هم داره. آدمی به اون کمال، آدمی به اون جمال، آدمیکه مطمئنی آدم نیست ارسلان. فرشتهست. یکی از یه دنیای دیگه که زیبایی و جسم و ذاتش مسخت کرده، درست اون طرف رودخونه داره بهت نگاه میکنه و میخنده. حس میکنی عشق توی یه سرنگ گنده توی رگهات تزریق میشه و تازه میفهمی زندگی چیه. تازه اسم خودت رو با افتخار کنار اسمش میگی. داد میزنی، هوار میزنی که ای خدا...ای فلک...ای مردم، من عاشق شدم.