بخشی از این رمان:
مراد که متوجّه حضور بانو در پشت پنجره شده بود، بی هیچ التفاتی به سمت حوض انتهای باغ رفت.
به محض احساس حضور بانو ترنج در پشت پنجره، دستهایش سست شده بودند. طوری که افسار اسب چند باری بیاختیار از دستانش به زمین افتاد... صدای خسخس و نفسنفسزدن سینهی مراد از نفس اسب بیشتر به گوش میرسید؛ حالی غریب داشت که با دیدن پنجرهی اتاق بانو ترنج بیشتر و بیشتر میشد...
شابک: 9786228266756
قطع کتاب: رقعی
جلد کتاب: شومیز
تعداد صفحه: 120
نوبت چاپ: اول
سال انتشار: 1404