شعری از این کتاب:
زنی خانگی، با دلی تنگ و حزنی جهانی
چه شعر بلندیست در دفترم، این سهگانی!
نه دیوار چین، بین ما هیچ کوتاه آمد
نه یک نردبان این وسط کرد پادرمیانی!
ولی هر کجای جهانی، دل من هم آنجاست
نشان دادمت، هر کسی خواست از من نشانی!
صدایت زدم هر زمانی، کشیدت به تکرار
ببین دارد این کوه ساکت، چه فنّ بیانی!
بلرزد دلم، برف از شانههایم بریزد
بیایی اگرکه شبی چون گسل، ناگهانی
به نام گل سرخ اگر شعر با من بخوانی*
کلاغان بگیرند در باغها لالمانی!
تو هم کاسه با چشمهایم بمان تا بیفتند
درختان انگور از نو، به جامه درانی!
بیا دست در دست باران مرا هم قدم کن
نکن پا به پا تا نیفتاده از پا، جوانی
بیا زل بزن در شب چشم هایم، بنا کن
به افسانه خوانی...دوباره! به افسانه خوانی...
* بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند (شفیعی کدکنی)
قطع: رقعی
جلد شومیز
سال چاپ: 1402