شعری از این کتاب:
آن شب که بر گلوی تو بغضی ستبر بود
نیمی ز ماه روشن و نیمی در ابر بود
وقتی گلوله بر تن خورشید خانه کرد
دیگر طلوعِ بعد تو از روی جبر بود
تو ایستاده بودی و زانو نمیزدی
ماندن سرِ غرور از آیینِ ببر بود
وقتِ اذان پریدی و رفتی از این قفس
ای آن که جرم تو غمِ پایان صبر بود
دیگر نشان دهید به آن مادر شهید
عکس کبوتری که به پهنای قبر بود