عشق!
این تنها کلمهایست که قرنهاست در شعر و ادبیات حرف اول را میزند و هیچوقت تکراری نمیشود و از هر زبان و دیدگاهی، باز هم جذابیت شنیدن دارد. افسانه نادری در این داستان، روایت عشقی دیگر را طرح میکند. عشقی که حتی کسانی را که فکر نمیکنند روزی وارد این دنیای جذاب بشوند، بدون هیچ مقدمهای خود را در میان آن میبینند. روایت عینی و نزدیک به دنیای واقعی و نیز تشبیهات جذاب در مورد معشوق از ویژگیهای داستان اوست. این کتاب در ۵۴ صفحه توسط انتشارات ایهام به بازار عرضه شده است.
بخشی از کتاب :
تو مثل یه لباس خوشگل واسه دختر گلفروش سر چهارراه، خریدن یه جفت کفش شیک
واسه پسرک واکسی... تو مثل برق چشماشون از خوشحالی... پر از ذوقی... پر از شوقی...
تو مثل قهقهههای از ته دل بابا... دعای خیر مامان... تو مثل وجود خواهر واسه نفس کشیدن
لازمی... تو مثـل پِلِی شدن آهنگ مورد علاقه تو تاکسی، پیدا شدن یه جای خالی وسط
شلوغی مترو... مثل جملهی راننده اتوبوس: امروز کرایهی ۳ صلوات نه، یه سر زدن به پدر
مادرتونه... تو مثل حس خوب خنثی شدن بمب تو یه هواپیما پر از مسافری...