سایت رسمی انتشارات ایهام
کالای فیزیکی

گریز باد از شهر سنگستان

گریز باد از شهر سنگستان
کالای فیزیکی

گریز باد از شهر سنگستان

۷۵٫۰۰۰تومان
اضافه به سبد خرید

شاعر: محمد ماجدالعتابی

مترجم: اصغر علی کرمی

معرفی کوتاه:

محمد ماجد العتابی شاعر و نویسنده و فیلمنامه نویس عراقی است که در کویت زندگی می کند او در ۱۹۸۹ متولد شده و نخستین مجموعه شعرش را تحت عنوان دری که در چشمانم خیره می شود سال ۲۰۱۵ توسط انتشارات ضفاف در لبنان منتشر کرده است و دومین مجموعه شعرش تحت عنوان گریز باد از شهر سنگستان در سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات تکوین در کویت و عراق منتشر شده است.

او همچنین قصه های تحت عنوان همه چیز خوب است برای کودکان نوشته است که در سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات دارالحدیث در لبنان منتشر شده و در لیست جایزه اتصالات بهترین کتاب کودک قرار گرفته است.

بخش عمده فعالیت های محمد العتابی در زمینه ادبیات مربوط به انتشارات می باشد وی بنیانگذار کتابخانه و انتشارات تکوین است و تاکنون مقالات بسیاری در روزنامه ها و پایگاه های ادبی معتبر منتشر کرده است.

محمد العتابی درباره فضای حاکم بر مجموعه شعر "گریز باد از شهر سنگستان" می‌گوید: این مجموعه در یک چهارچوب مشخص شعری است که می‌توانم به آن نام "مجموعه شعر" اطلاق کنم. به بیان دیگر همه مجموعه پیرامون یک موضوع متمرکز شده است و چنین تجربه‌ای را شاعران بسیاری داشته اند. از نگاه هنری ، در تمام طول مجموعه دیدم که شعری مرا محاصره کرده است و غیر از سرودن آن هیچ راه دیگری ندارم و هرگز فکر نکردم که می‌توانم این اثر را به مجموعه بعد بسپارم. لحظه‌ای که شبیه به ایستادن روی اسکله است شعرم را در خود غرق می کرد مرا مجبور می‌کرد که کاری که شعر با درونم انجام داده است را دوباره آغاز کنم و به دنبال خودم بگردم، حرف هایی را بزنم که در زندگی روزمره مردم هرگز با آنها روبه رو نیستم و روحم را که عادت به فرار دارد مجبور کنم بایستد. به این ترتیب غربت یک در بود که از آن خارج شدم، اما همه پنجره های مرا کوبید و این کار باعث می‌شد که نتوانم از دیدگاه و موضع خود بگریزم. موضعی که نمی دانستم چه دری به سوی آن گشوده خواهد شد و پیش از سرودن این شعرها هیچ چیز درباره آن نمی دانستم.

شعری از این کتاب:

آن‌جا بودم

روزی که از کشتی فرود آمدی

بندر نفس می‌کشید

در شهوت دریانشینی

و جاشوها

که باد دستانشان را تراشیده بود

بادبان‌ها را جمع می‌کردند

در چشم من

بر چهره‌ی آنان که بر اسکله ایستاده‌اند

نشانی از بستر دریا است

گمان کردم

دریا

آینه‌ی مرغ مهاجر است

گمان کردم

موجی که سر به ساحل می‌کوبد

سخنی با خود دارد

شاید برای وداع

با آشنایی آمده

و یا شاید نامه‌ای را از پست دریافت کرده است

اما اسکله بلند است

و صدا نمی‌رسد

پیام در واتساپ