معرفی کوتاه:
نویسنده در کتاب «نامههای بیجواب» در 41 نامه، روایت عشقی عمیق را به معشوقی از دست رفته بیان میکند.
زبان برخی نامهها محاوره و زبان برخی دیگر معیار است. عشق پررنگترین موضوع کتاب است و عنصر عاطفه مهمترین نقش را در این یادداشتها به اجرا میگذارد. این کتاب در 72 صفحه و در قالب یادداشت به چاپ رسیده است.
با هم بخشی از یک نامه از این کتاب را میخوانیم:
قرار بود برایتان سفید بپوشم، اما یکباره جهان شمشیــرش را از رو بـست و رخـت عـزا به تنـم کرد امـا مـرا باکـی از هیـچ چیز نیـست. روزی گیـسـوان پریشـانم را شـانه مـیزننــد و مـرا غســل مـیدهنـد و آ نگــاه کفـــن سفیــدم را بــه تــن مـیکنـنــد و مـن ایـنبـار بعــد از عمــری سیــاهـی با لبــاس سفـیـد به دیـدارتـان میآیـم. ایــن بـار کــه مـرا دیـدیـد چنـان سفـت دستــانـم را بگیــریـد که دیگـر حتــی ذرهای فاصـله بینمـان نیفتـد. آخر مـیدانیــد! مـا دلـمـان نفس کشیـدن در هـوای شما را میخواهد. به خـدایمـان هر روز میگویـیـم بــهـای این عشـق را اینبار حاضـریم با جانـمان پرداخت کنیم. اما استجابتمان نمیکند. نمیدانم. شاید هنوز آنقدر که باید عصارهی وجودمان اشک نشده و از چشمان بیگناهمان جاری نشده...