سایت رسمی انتشارات ایهام
کالای فیزیکی

من نمی ترسم

من نمی ترسم

من نمی ترسم

۱۴۵٫۰۰۰تومان
اضافه به سبد خرید

نویسنده: نیکولو آمانیتی

مترجم: اعظم کمالی

رمانی از ادبیات ایتالیا

جوایز:

1- برنده‌ی جایزه‌ی ویارجو ایتالیا

2- برنده‌ی بهترین کتاب خارجی آلمان

نیکولو آمانیتی نویسنده، کارگردان و فیلمنامه‌نویس ایتالیایی متولد 25 سپتامبر 1966 در شهر رم ایتالیاست.او نویسندگی را با نوشتن رمان آبشش‌ها در سال 1994 آغاز کرد. اما کتابی که توانست او را به شهرت جهانی برساند سومین کتاب او یعنی کتاب پیش روی شماست: من نمی‌ترسم. این کتاب در سال 2001 چاپ شد و بلافاصله توانست جایزه‌ی ادبی (ویارجّو) را از آن خود کند. در سال 2003 به همت گابریل سالواتورس داستان با همین عنوان از روی برگ‌های کتاب به روی پرده‌ی سینما آمد و موفق به دریافت دو جایزه‌ی مهم دیگر شد.این کتاب به زبان‌های مختلفی از جمله روسی، فرانسوی، انگلیسی، فارسی، اسپانیایی و آلمانی ترجمه شده که در آلمان جایزه‌ی بهترین کتاب خارجی را در سال 2006 به دست آورده است.

رمان “من نمی‌ترسم” در گرم‌ترین تابستان قرن اتفاق می‌افتد. چهارخانه در میان گندم‌ها. بزرگ‌ترهایی خانه‌نشین و شش کودک که با دوچرخه‌هایشان در دشت‌هایی سوزان و متروک به ماجراجویی می‌پردازند. در دل این گندمزار راز مخوفی نهفته‌ست. رازی که زندگی یکی از کودکان را برای همیشه دستخوش تغییر می‌کند. میکله آمیترانو پسری 9 ‌ساله در جست‌وخیز و کاوش‌های روزانه‌اش در مواجهه با رازی قرار می‌گیرد که توانایی بازگویی‌اش را برای کسی ندارد.

این کتاب شامل 10 فصل است که در 246 صفحه توسط انتشارات ایهام به چاپ رسیده است.

با هم بخشی از این رمان را می‌خوانیم:

در بین ما اغلب از خوک‌های ملی‌کتی حرفی به‌ میان ‌می‌آمد.

می‌گفتند ملی‌کتی پیر به خوک‌هایش آموزش داده مرغ و خروس‌ها را پاره‌پاره کنند. حتی گاهی گربه‌ها و خرگوش‌هایی را که از وسط جاده جمع می‌کرد جلوی آن‌ها می‌انداخت.

تسکیو خلط سفیدرنگی از گلویش بالا آورد، روی زمین تف‌ کرد و گفت:

- تا حالا براتون تعریف‌ نکردم. چون نمی‌تونستم بگم. اما حالا بهتون میگم. این خوک‌ها حتی سگ پاکوتاه دختر ملی‌کتی رو هم خوردن.

همگی باهم گفتیم: نه این درست نیست. واقعیت نداره...

- حقیقت داره...به روح مریم مقدس قسم می‌خورم.

- زنده‌س. کاملا زنده‌س.

- غیرممکنه...

چه نوع حیوانی قادر به شکار و خوردن این‌گونه سگ‌هاست؟

تسکیو در تایید گفته‌هایش سرش را تکان‌ داد.

- خود ملی‌کتی انداختش داخل حصار اون‌ها. سگ پاکوتاه سعی‌کرد فرار کنه، سگ فرزیه، اما خوک‌های ملی‌کتی از اون فرزترن، بهش مهلت ندادن. در عرض دو ثانیه قیمه‌قیمه‌ش کردن. از گرازهای وحشی بدترن.

بارابارا پرسید: برای چی انداختش جلوی اونا؟

تسکیو کمی‌ فکر کرد: توی خونه‌ش شاشیده بود. اگه کار تواَم به اون تو بیفته دیگه گیر افتادی، چاق هم که هستی، تا مغز استخوونت رو می‌خورن.

پیام در واتساپ