شعری از این کتاب:
تفنگها از کلاه
و گلولهها،
از کفشهای چاپلین جدیتر بودند
اما
مردان بسیاری را خنداندهاند؛
از جنگ جهانی اول بگیر تا خان طومان
چه سربازانی که دلهاشان را گرفتند وُ
بر خاک
غلت زدند.
زمین از زبان تعریفی ندارد؛
باران چه با ابرها بیاید، چه بعد از موشک
گلهایش را بیرون میریزد
و دریا را
غلغلهی چشمههای سرخ
بیدار نمیکند.
جنگ جنگ
دیوارها از سنگ
و مشتهای شاعر
اگر بگویم از شیشه،
مجبورم این مشتها را شکسته بخواهم.
و اگر بگویم از برگ،
خواهی گفت:
برگی تنها؟!
چگونه جنگل را از پائیز
و پائیز را از جنگل
بیرون بیاورد؟
قطع رقعی
جلد شومیز
سال چاپ: 1401