شعری از این کتاب:
شکل دستهای از پرندگان
بر پشت آسمان
خالکوبی شده
و قفس
حالا نام دیگر یک شهر است
میبینی؟
این کوچهها
نقش تمام روزهای خط خورده را
بر درختانشان دارند
و درختان
اینجا
مجسمه فرارهای ناموفق از زمیناند
پرسیدم:
راه فرار از این زندان
بر پشت کدام کبوتر خالکوبی شده؟
بیجواب رد شدی ازمن
و چشمهایت یک روز دیگر را بستند...
من هنوز پرواز را بلد نبودم
که فهمیدم
دراین شهر
پاییز
هر صبح
در خانهای که درب نارنجی دارد
اعدام میشود