شعری از این کتاب:
زنان انتظار
زنان رنج
زنان نگاههای خشکیده به در
زنان جامانده از قطار ساعت عاشقی
با توام!
تو که از خیل همین معصومان اندوهی
تمام ابرها به نام توست
و عطر شببوها برای گیسوانت سند خورده است
پایان قصه، تو را کم دارد
کبوتری که بعد از طوفان
به لانه میرسد...