داستانهای کوتاه همیشه طرفداران خودشان را دارند. گاهی فرصت خواندن رمانهای بلند و طولانی را نداریم و دوست داریم داستانهایی را بخوانیم که زود به نتیجه برسند. امین بالین در کتاب "عشقمیر" مخاطب را به چند داستان کوتاه جذاب و با داستانهایی خواندنی دعوت می کند. زبان داستانی نویسنده عریان و خشن است. از گفتن مسائل طفره نمیرود. معضلات و مسائل اجتماعی برای او در اولویت است. در بسیاری از داستانها فضا و زندگی سنتی را که هنوز در جغرافیای ما به وفور مشاهده میشود به بطن داستان می آورد و گاه سر از اتاق روانشناس درمیآورد. داستانها از فضاسازی و شخصیتپردازیهای موفقی برخوردار هستند و مخاطب را همچون رازی به دنبال خود میکشند.
این کتاب شامل 10 داستان کوتاه است که در 92 صفحه توسط انتشارات ایهام به چاپ رسیده است.
با هم بخشی از یکی از این داستانها را میخوانیم:
نیم ساعت، نیم سـال یا شـایـد چـهـل سـال تمــام در همـان حالـت مانـده بـودم. پـاهـای استـخـوانیام به شکم، و زانوهـایـم بـه دنـدههـای بیــرونزدهام چسبیـده بـودند. گردنم ثابت بود و با دهانی باز به آهستگی نفس میکشیدم. شـایـد تنـهـا عضــو متـحـرک بـدنم که کنترلش را توی دست گرفته بودم، چشـم راستـم بود که میتـوانست نیـمی از وسط اتاق را ببیند و توی کاسهاش به اینطرف و آنطرف بچرخد.دستـهی پتـک را تـوی دسـتهـای زمختـش فشـار مـیداد و دانــههـای عـرق از مـوهـای سفیدش توی خطـوط درهم و برهم پیشانیاش میریخت و از بین ابروهای پرپشتش سرازیر میشد و از دماغ پت و پهنش چکه میکرد روی زیلو.
- دخترهای من...دخترهایی که من بزرگ کردم...
ایـن را چنـد بار رو به گلنـاز و اَلسـی که دیگر صـدایی جز چنـگزدن و خـرخرکردنشان به گـوش نمـیرسید، تکـرار کرد و با بـیقـراری طـول و عـرض خانه را یکی کرد و پا به زمین کوبید...