شعری از این کتاب:
بايد كاری كنم
میخواهم برای پردههای خانهام
پنجرهای جديد نصب كنم
نگاه را از پنجره دزديدهاند
از راه ديگری میآيد
سالهاست بوی تو را عادت کردهام
ورودی سالن
زمان، بیحركت
كفشهای جفتشده
گلها همه خشكيدهاند
دير كرده است
بايد تمام جادهها را عوض كنم
از سمت ديگری طلوع خواهد كرد
ورودی سالن
ثانيههای در حركت
گلها همه آفتابگردان
دستهايم به احترامت ايستادهاند...