آه میوزد از بیرون
[با بوی خون]
در و پنجره را میبندم و
پناه میبرم به دعای خیر مادرم
کلمهای از کیفم درمیآورم و میخورم
[مثل بغضم به وقت لبخندت]
سراغ خودم را از زلالیِ بر دیوار میگیرم
و قول میدهم به چراغ
که وقت خاموشی
از یادش نبرم
عمیقاً نفس میکشم حمایت خانه را
بهانه را کنار میگذارم برای بافتن خیال
و بالم را مرور میکنم
که چطور از باران گذشتم
از طوفان
از خیابان گذشتم
[بی چتر و بیسپر]
[میدانم]
این زخمهای هر چقدر هم کاری
کاری از پیش نمیبرند
وقتی دوستت دارم