معرفی کوتاه:
شاعر عراقی در مقدمهی این کتاب برای خوانندگان فارسزبان نوشته است:
وقتی که شعر از کرانهها بگذرد، چگونه زندگی دیگری در پیش میگیرد؟ شعر زمانی آزاد میشود که شاعرش به دام بیفتد و هیچ دامیبزرگتر و لذتبخشتر از آن نیست که شعر به زبان دیگری برگردانده شود. چنین چیزی به جمع شدن کلماتعاشقانه در دهانهی تفنگ شباهت دارد و بسیار زیباست، مخصوصاً اگر هدف این باشد که آن تفنگ شلیک کند. کلمه در شعر، موجودی فرومایه است. هر قدر هم که فرهنگهای لغت در کشف و توصیف آن بزرگنمایی کنند ولی چیزی فراتر از یک واژه نیستند که در چهارچـوب شعـر قرار میگیـرند و به گونهای دیگر معنایشان را از دست میدهند. در نتیجه هیچ شعری به آن اندازه که مورد آزمایش و ساختگرایی و تحلیل قرار میگیرد به ارائهی معنا نمیپردازد. شاعر سزاوار آن است که جهانبینیاش را با دیدگاهی نامحدود بیان کند، آن هم از طریق شک کردن به هر تصور آمادهای که زندگی ارائه میدهد. آری! ما میتوانیم همین حالا ریشهی درختی را در سرزمینی دور تصور کنیم، سایه را تصور کنیم که بر روی هیچکس نمیافتد ولی میتواند از روی معنای پاییز به روی معنای بهار بخزد. آری، تنها با شعر میتوان جهانی ساخت که سایهها بتوانند در آن از نوری که همچنان در زندگی انسان پابرجاست کنارهگیری کنند.
این کتاب در 86 صفحه توسط انتشارات ایهام به چاپ رسیده است.
شعری از این کتاب:
در پنجاه سالگی
زن، زیباییاش را از دست میدهد
فتنههای همسایهها تمام میشود
نگاههای دانشآموزان نیز
زن، پشت پنجره میایستد
و این بار تنها من او را دوست خواهم داشت
در ورقهای دفترهای قدیمی سخن تازهای است
اکنون کشتیهای تن آسوده در آب نمیجنبند
و موجی تنها به راه خویش میرود
صدایی نیست
خونی نیست
جوانهای
بر درختی
بریده
در تابلویی
در موزهای
متروک
نبرد پایان خواهد یافت
و من میترسم
با این وجود در پنجاه سالگی با زنی روبهرو میشوم که در یاد میماند...