این کتاب دربرگیرندهی اشعار سپید سعید مهدیزاده است. او با زبانی فاخر و در عین حال ساده و نزدیک به زبان معیار امروز، با نگاهی متفکرانه به انسان، عواطف انسانی و مسائل اجتماعی میپردازد. شاعر با فاصلهگیری از روال مرسوم در بسیاری از اشعار سپید که عاشقانهنویسی و ساده نویسی را در پیش گرفتهاند، سعی دارد تا از منظری دیگر به اتفاقات جهان انسانی بپردازد.
این کتاب شامل ۳۹ شعر سپید بلند و کوتاه است که در ۷۸ صفحه توسط انتشارات ایهام به چاپ رسیده است.
با هم شعری از این کتاب را می خوانیم:
با کراواتی از پوست آدم
پالتوی مشکین چرمین
میغلتد، میخندد
و آدمیان را میبرد
کجایش را نمیدانیم
و کنام را هیچگاه نیافتیم
و نخواهیم یافت
تا از زندانیهایش بپرسیم
جایتان گرم است که پوسیدهاید؟
و استخوانهایتان!!؟؟
که اینگونه به خاک سرد بدل شدهاید
و بپرسیم
آرزوهایتان چه شد
مگر شما نبودید که میخواستید
در برکههای طلا و طمع
جرعه جرعه جاودانگی بنوشید
مگر شما نمیخواستید
آسمان را در کف دستهایتان بیاورید
حالا بگویید
جایتان گرم است که پوسیدهاید؟
مرگ ما را میبرد و فراموش میشویم