شعری از این کتاب:
در خواب _ خواب میبینم که بیدار شدم
بیدار میشوم باز میخوابم
روز را نمیفهمم
شب را هم
سیگار میکشم
با لپ تاپ شعر مینویسم
با اشک میخندم
گیتار میزنم
چمدان را خالی از پُر میکنم
یا پر از خالی؟
نمیدانم ...
به برادرم که در اتاق کناری
حرفهایش را با دود میزند فکر میکنم
یک بُرِش از خواب دیشبم را
که در یخچال گذاشته بودم
بچه یفامیل خورد
فردایش خبر آوردند ناگهان بیست سال بزرگتر شده
به این اتفاق میخندم
و با صدای مادرم _ بیدار
و آمادهی خوابِ بعدی میشوم.