شعری از این کتاب:
کودکیام را بیرون میآورم
از جیب پنجسالگیام،
دلانگیز
و سرخوشانه
بهمانند بازیهای پر از خستگی.
چه آزادانه پَر کشیدی
چه معصومانه تبسم بر لب داشتیم.
و آه ...
چه غرورآمیز
به پا کردیم
کفشهای همیشه بزرگ پدر را.
تمام بزرگیام را
در کوچکی میل بارفیکسی جا گذاشتم
که سر برادرم را شکست
و غرق میشوم
در وسعت نگاه خواهرم
که انگار مادرم بود.
قطع رقعی
جلد شومیز
سال چاپ: 1401